پرچم سفید
سه شنبه, ۱ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۵۱ ب.ظ
وسط معرکه ی جنگ
که از همه طرف تیر و ترکش به سمتت میاد
و داری با تمااااام وجوووود مقاومت میکنی
یهو خودت هم با خودت درگیر میشی
از خودت می پرسی:
واقعن راه ساده تری برای حفظ چیزایی ک برات ارزش دارن وجود نداره؟
واقعن بهای نجیب موندن انقدر سنگینه؟
واقعن هر کس نخواد همرنگ جماعت بشه سزاوار رسواییه؟
میرسه لحظه ای ک از درون خالی میشی
دستاتو میبری بالا
چشماتو میبندی
و تسلیم میشی
بذار بزنن
بذار هرکدومشون یه تیکه ازت بِکَنَن
بذار مث لاشهی یه خرِ مرده هر کدوم یه لگد بهت بزنن
بذار با حرفاشون
نگاهاشون
مقایسه هاشون
طعنه هاشون
قضاوتهاشون
روحتو سر ببرن
دیگه نمیجنگی
اون لحظه ک پرچم سفیدو تکون میدی
لحظه ی مرگ توعه
مرگ با شکوهی نیست
خدا برا هیشکی نخواد
۰۱/۰۶/۰۱