اونجای زندگی که میپذیری قرار نیست هیچوقت لذت مادر شدنو بچشی
نه برای اینکه نقصی داری
نه برای اینکه خودت نخواستی
نه برای اینکه خر چموشی تو وجودت داشتی که به بختت لگد زده
و فرصتها رو سوزونده
...
بلکه فقط برای اینکه سلیقهی ذکور هم عصرت نبودی
درد داره، اما دردش قابل تحمله
جملاتی مثل
خیلیها ازدواج کردن اما مادر نشدن
خیلیها مادر شدن اما بچه شون سالم یا صالح نیس
{تو از تمام دختران شهر سر بودی} اگه تو زمان و مکان دیگه ای متولد میشدی و ...
واگویه میکنی و اینا میتونه دردش رو کمتر هم بکنه
اما یهو وسط این خود درگیری ها
اونجا که احساس میکنی پیروز میدونی
یهو یه حرفها، نگاهها، رفتارها، اتفاقهایی رقم میخوره
اونم از سمت عزیزترین آدمای زندگیت
که توان تحمل دردش رو تو خودت نمیبینی
خالی میشی
تَرَک میخوری
فرو میپاشی
عجیب نیست که نمیترکی از غصه؟
خدایا شکرت